شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

حرف از حروف مشدد

 

حرف از هموارهای بی‌پشت 
از تپه‌های بی‌ماهور 
از  آسمان تند اواسط پاییز بود 
ـ رقص از دریچه به دریا ـ
از سکرات بی‌مغز در خیابان‌های پیچیده به دود 
حرف از حروف مشدد  
از این‌که نمی‌دانم و کجا رفت 
از بخار روی شیشه‌های عینکم 
ـ آتش به سینه داشت پیرمرد همسایه ـ
وقت قطار بود که ایستگاه از خاطرش رد شد  
و چمدان چمدان 
ترش کرده بود مردی در واگن آخر 
که این‌همه زنش بود که حالا کنارش نیست 
ـ دود از حاشیه بر سقف طرح می‌شد ـ
رخوت از ماندن، تنگ بود 
و آغوش دست‌هایی بلاتکلیف 
و همچنان زردی بر پاییز، شگفت می‌خواند 
حرف از نبودنِ حرف بود 
ـ خاک لای موها نشسته ـ
حرف از حروفِ تاریک 
حرف از روز قیامت بود

رسول رخشا

تک نگاری

شعرها

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

من شبیه نیستم

من شبیه نیستم

مریم یوسفی

خلیج

خلیج

امین رجبیان

این کشکرت‌های اخبار

این کشکرت‌های اخبار

حامد پورشعبان