از بانگ دهل برناتر
از كوكوى ستاره خوبتر
در سوى چراغ چوپان
دود بنفش هيزمهاى نيمسوخته است
در پرتو بىرنگ سحر
لبهاى از علفهاى سبز است
كه آن را دوغاب مىدهند
جانم اسم تو را مىجويد
دهنم اسم تو را فرياد مىزند
اى دقيقهى آزادى!
نامت را بگو
ودكمههايت را ببند
در ميدان مردم بسيارى ايستادهاند