شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

لباس زیر

لباس زیرش را در آورده 
پرت کرده به جالباسی 
دمپاشی‌اش را پرتاب می‌کند 
جای دیگری 
بدن‌هایمان را آویزان کرده‌ایم به میله‌های اتوبوس 
به وانت‌های حمل کودکان مدرسه 
تاب می‌خوریم 
تاب می‌خوریم 
دیرم شده است
لباس‌هایمان تاب می‌خورند
همیشه دیر است 
بدنم را کجا گذاشته‌ام‌؟  
کجا بود نمی‌دانم  
بدنت را از جارختی برمی‌دارم 
می‌پوشم 
هر جا دستم برسد 
آویزانش می‌کنم 

علی جهانگیری

تک نگاری

دلم می‌سوزد

دلم می‌سوزد

شهریار وقفی‌پور

بر بام گردباد

بر بام گردباد

مهدی خطیبی

شعرها

«به تو که عاشقت شدم اما شوهرت به زبان زیردریایی‌ها حرف می‌زد»

«به تو که عاشقت شدم اما شوهرت به زبان زیردریایی‌ها حرف می‌زد»

مرتضی بختیاری

آن‌جا که بادِ تفرقه، سرکوب می‌شود

آن‌جا که بادِ تفرقه، سرکوب می‌شود

جعفر درویشان

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود