...
ادامهی قیچی بود موهایم
لبههای دو تیغ بر گردن
نه دو بال سیاه روی مزرعهی زرد
سیاه بود، در سیاهی تاریک
ادامهی خون بر دو تیغهی باریک
یعنی گیاه که در خزگی آب میبردش
دلهرهای از عبور خیابان بر تن
و رد سفید پیاده
وقتی خطوطی برهنه میبودیم
اعترافات تُورنُسل نشان میداد
که مسمومیت نگاتیو است
و ارتفاعات سازهها خبر میداد
کسی سقوط نکرده
نفت به اعصاب کارگری
بندرها را بخیه میزد
و نرمی انگشتم به سیبک گلوت
انزجار هوای آلوده
اَزُت، مازُت، نیترات
درشتمولکولیهای ولرم
پیشِ درشتیِ چشمهای تخلیه
و رانهای دباکبر از تهاجم ساچمه
از شلیک
از کنار بالههای قیچی
خاک بازمیگرداند بدنها را
به روبهرو
از دور مردگان به ما میآیند
ما که زندگی دوره میکنیم هر شب