قانون برای بوسیدن که نوشتند
نگفتند اتحاد رمز کدام پیروزی در پیوستنِ لبهاست
نگفتند چند روز بعد
این خاطره که مزهی گس دارد
تبدیل میشود به دلتنگی
با تیغی از غروب که هر وقت میافتد
برای نشان دادنِ جایی که افتاده
شک میکند با حرکتِ چشم اشاره کند
یا با انگشت
بهخصوص فکر میکند با انگشت خیسیِ حرکتِ چشم را پاک کند
ولی نگرانِ حسِ خنک باد در خیسیِ انگشت نشود
نگاهکردن هم البته چیزِ قابلِ درکیست
مثلاً از پشتِ پنجره
به پنجرهی روبهرو
نوشتنِ این قانون را طبیعی میکند که اگر روزی من بوسیدم
تبخالزدن دورِ لبم اتفاق بیفتد
ولی دوستش داشته باشم
اگر ترشح چربوچیلِ زخمش را با انگشت برداشتم
گذاشتم طرفِ اشاره به افتادنِ غروب را بگیرد
چه بهتر
که بگویم غروب مثل تبخالی بعد از بوسیدن ترشحِ چربوچیلی دارد
طبیعی
جوری که باید خیلی بویایی قویای داشته باشی
و البته باز باید خیلی دقت کنی
بوی تبخالبودنِ غروب را بفهمی
و بوی تبخالبودنِ غروب را بفهمی شبیهِ بوی تبخالزدن بعد از بوسیدن است
با ترشح چربوچیل
البته بهجای اینهمه بیهودگی میتوانی پنجره را ببندی
پرده را بکشی
بروی گوشهی اتاق به خاطرهای فکر کنی که باعث شد فکر کنی برای خاطراتی که بعد از بوسیدن گوشهی لبت تبخال میشود
میشود قانون نوشت
البته بهجای اینهمه بیهودگی
فقط میتوانی پشت به پنجره بنشینی
گریه کنی
فراموش کنی