شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

و روزگارِ سکته و سنگ 

آن‌که می‌رباید 
به ماجرایِ دَمی
از این آتش

سنگ و مویه‌هایِ دلتنگی 
و افتادنِ هوا
بر شمایلِ محض
که روزگار 
صبرِ پریشانِ آهو بود 

پیشانی‌ام در هراسِ این‌بودن
تا سکوت و حنجره‌ام
آواره‌ی آرواره‌هایِ جهان

بازو که به باد می‌دهد 
از دَمِ تیغ

در حوالیِ آفتاب
سال‌هاست نفس‌نفس می‌زنم 
و حافظه‌ای که 
                     دائم پیر می‌شود 
 

ابوالقاسم مؤمنی

شعرها

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی

برادرم دیشب درگذشت

برادرم دیشب درگذشت

عبدالله علوی

من حواسم همیشه پرتِ توئه

من حواسم همیشه پرتِ توئه

احمد امیرخلیلی

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

پوریا سوری