شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

زمین

زمین
به فاجعه‌ای مبدل شده است
و به طرز وحشت‌آوری
در خود فرو‌می‌ریزد
من اما
هنوز
از انگشت‌هایم عشق می‌ریزد
گاهی به سنگ شدن‌ فکر می‌کنم
و گاهی هم
از سنگ‌های زمین سنگری می ‌سازم
برای روزهایی
که خامه بر کاغذ می‌نشیند
و می‌خواهد جلای وطن کند
چیزی در من است
که نمی‌گذارد
کوه‌ها از هم بپاشد
آب‌ها را به هم وصل می‌کند
و به خدا شوق خداوندی می‌بخشد
هر صبح
آفتاب از پشت موهایم طلوع می‌کند
و هر غروب
تمام شهر
به قلب من پناه می‌آورد
با این همه
این‌بار که به دنیا بیایم
می‌خواهم
نامه‌ای باشم
که پرده از خیانتی بزرگ برمی‌دارد

هانا سیفی

شعرها

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

حامد ابراهیم پور

هر‌ چه ظرف‌ها نشسته

هر‌ چه ظرف‌ها نشسته

فرزین پارسی‌کیا

در ساعات معینی از شبانه‌روز

در ساعات معینی از شبانه‌روز

مظاهر شهامت

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

علی اکبر جعفرزاده