همهچیز حاصل است
از وقتی آمدی بیرون و موهایت رنگارنگ
رقصید کنار موهای آن دیگران فرق بازکرده با هجوم و ایستاده. بر دو شانهی مغرور
وقتی صدای کفشهات کشیده شد برآسفالت
بلندتر از هر نهیب بلند و کشدار
گازها پخش میشوند در امتداد روزها فرو میروند. در ریههای کمسال شهر فرود میآیند بر اعصاب رنگها زیر آفتاب طلایی
عربده میزند تفنگ با ذهنی خسته و درگیر
بیوقفه گاز میدهد توی هوا
و رقص کفشهایت صدایش زیر موهایت از هر جهت پراکنده میشود
بیرون که میروند از سرت
از تکتک خطوط گردنت
خارج که میشوند از هجوم
خطهای آزاد اندام و پاهایت
همهچیز حاصل است