با پاهایت رقصیده در باد خواب از چشمهایم پرید
یا حبیبی
نخلها میچرخند
در خاکستر و باروت
و انت قادما بالاصوات
و انت شاهدا بالمقاتل
و تو آنجایی
در لحظهی جاریشدن آبهای سرخ و فروریختن برجهای سفید
و تو آنجایی در لحظهی نیزار
با پاهایت رقصیده در باد
صفهایی است بلند و طولانی
و صدایی است بلند
من المظاهرات السلمیه
و صدا میپیچد میپیچد در صدات
تکثیر میشود در صداهایی به زبانهای جورواجور