رنگورویت چه شد؟ ای جنگل مفقودشده
آنهمه شاخه چرا خشکشده، دودشده
پردهی زندگی از روی تو برداشتهاند
مرگ از لای درختانِ تو مشهودشده
یک نفر در سرِ خود بذر کویر افشاندهست
ریخت در پای تو این خاک نمکسودشده
آتشی هست که با دستِ تو روشن گشتهست
تو برای خودت این مرتبه نمرودشده
هر چه موسیقیِ دیروز تو را میبینم
به کلاغی که کمی پرزده محدودشده
برگهای به زمین ریخته هی میگویند
به کجا میروی ای راه تو مسدودشده
نفسم تنگ شد از دودِ دلِ هیزمها
رفتم ای جنگلِ از دلهره نابودشده