شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تو گلویِ رودخانه‌ای

تو گلویِ رودخانه‌ای
بر شیار عمودِ سنگ‌ها
و دوستت دارم‌های مقطع
در تو، جریان خون را پیش می‌برند.
چه اندازه هوس کرده‌ام
بلند/ و بلندتر بگویی دوستت دارم
تا پرندگان 
در امتداد این دوایر معلق برقصند
به پهلو بیفتند
و قطراتی از تو
بیفتند بر خشکسالی انگشتانم.
دوستت دارم سرایت گندم بود
در زمستان خوابی سنگ.
کلید را بچرخان / سرفه کن 
و برقص 
برقص میانِ این زوایای دوردست
و فکر کن به قلبم
که کتیبه‌ای‌ست از یک عصر پاییزی
و موهایت خطوطی
که باستان‌شناسان را
به خواندن این کتیبه امیدوار می‌کنند
کلید را بچرخان!
ای گلویِ رودخانه 
بر شیار عمودِ سنگ‌ها!
 

جلیل الیاسی

تک نگاری

شعرها

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

مجید عزیزی

رستاخیز

رستاخیز

شقایق شاهرودی‌زاده

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

هادی خور شاهیان

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سیده تکتم حسینی