شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

نه نمی‌تونه بی‌خبر باشه

نه نمی‌تونه بی‌خبر باشه
گیرم احوالم‌و نمی‌پرسه!
اون‌قدر قرص خوردم از سر شب 
که از این بابتا دلم قرصه!
مگه می‌شه دلش نگیره یه شب
واسه آغوش آخرین دیدار
نه نمی‌تونه بی‌قرار نشه!
مثل من واسه کافه‌های قرار!
اصلاً از کی تموم شد همه‌چی؟!
کی دلش خواست دور و دیر بشه
از گرفتاری‌هاش گفت و نخواست
توی آغوش من اسیر بشه!
نه! بعیده دلش نگیره برام
وسط بوسه بعد نزدیکی!
تو و خیالم هنوز تا خود صبح
بغلش می‌کنم تو و تاریکی!
من سرم تیر می‌کشه تا صبح
من سلاحم خشاب قرصامه
تو سرم فکر بی‌سرانجامه
تو سرم ترکشای رؤیامه
نفسم بند اومده! انگار
زندگی بغض صبح اعدامه
زنده موندم ولی به‌خاطر چی!؟
دل من گور آرزوهامه!
من یه سلول سرد و تاریکم!
باید از بودنم فرار کنم!
زندگیم‌و به‌خاطرش می‌دم!
حاضرم با خودم قمار کنم!
با خودم مشکلام‌و حل کردم
مثل قرصای حل شُدَم تو آب!
بسه هر چی که منتظر موندی
آخ چشمای خون بگیر بخواب!
خودکشی، دلخوشیِ آخرمه!
من از این دلخوشی نمی‌ترسم!
من که هر روز خودکشی دیدم
دیگه از خودکشی نمی‌ترسم!

امیررضا وکیلی

شعرها

گُنگ

گُنگ

سیدعلی صالحی

گزارش یک جشن

گزارش یک جشن

ستار جانعلی‌­پور

سیاهـْدار

سیاهـْدار

جمال‌الدین بزن

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

هادی خور شاهیان