اینجا که ساق مرغ اندازهی کل یک تأمل پا درهواست
هوا سرد شده انگار
نه گرم شده شاید
معین نیست بعدازظهرها چقدر میآید تا دم غروب
اینجا که عباس پسر فرزانه نیست و یکتا مادرمن است
که میسوزم در ترس روز بعد ازحادثه با یک پست اینستاگرام
واقعه
یک واقعه از رفتن چشمهایی که وقتی برنگشت آبی شده بود
و مادرش لیلا بود و من یک سوزن حیران دردستهای مادرم که دیگر
دیگر گل نمیگذارم روی قبرهای آنتیک مرمری
و صدایت نمیزنم پسرم وقتی که رفتی درها بهسوی کوچه آروغ میزنند
دم غروب یا بعدازظهر
وقتی زینب موهایش را بافت و درآینه صورت له شدهی زندگی را دید که قرار بود از این پس شوهرش باشد
اینجا که شبها مرا همهمهی وقت میگیرد
جسدِ معین یک تشبیه کنار پل عابر پیاده تاب میخورد
و در تکلم قاعده، بازی یک استثناست
برمدار تو میچرخد
مردن به وقت نباید میمرد
مُرد؛ آن مرد مو خرمایی که باران را به تن کرده بود
و با موتورسیکلت وسپایش جهان را به خیابان میپیمود
امروز جهان تصویر پرپرشدن دوستدخترش را در قبرستان پخش میکند
و ساق مرغ هنوز پا در هوا است
باد باید بیاید وقتی که من مرده ام در گوری پنجاه متر آنسوتر از خودم
با تمسک دستهایش که روضه میخواند هنوز
برای گامهایی که سُرید سر چهارراه قلهک، کمی اینطرفتر از شریعتی
وقتی رهام ما را جا گذاشت در یک دویستوشش
تا بگریزد از هجوم چرخهایی که میرانند در کوچهها
و داروخانه تنها یک اشتیاق بود برای دوباره زندهماندن در پناه پلهها
و او که مردی بود با چراغ
میچرخید لابهلای هجوم صدا
وقتی فرانک میگفت اینجا کجاست؟
و چراغ بود که قرمز میشد در انتها
و تأمل پا در هوا
وقتی فریاد زدم
نشسته بودی تنها میان امتداد یک خیابان بیخط
و برایم از التهاب یک روده در انفرادی مینوشتی
و مرگ که تا من یک قدم جهیده بود
اسماعیل را صدا میزد: «چه جوانانی اسماعیل!»
باد را فرو دادند و چرخیدند در کوچهها
برای مرگ سوت زدند و دستهایشان
دستهایشان دیگر در دست من نبود
وقتی که لیلا بهدنبال غریزهاش میرفت به پیادهرو
و فریاد میزد پسرم! پسرم!
پا در هوا
و اشباح ترس که میپیچیدند درخیابانِ سراسر دود و مه
وقتی که پیرمرد انگشتان قرمزش را برد بالا
برای چشمهای من که هنوز سیاه پنهان شده بودند در تاریکی نفسهای یک ماشین
مردن به وقت نباید میمرد
و ساق مرغ
پا در هوا
زمین
انتهای زمین؛ چقدر جنازه درونش کاشتهشده
با مادرانی مهجور که میچکند بر خاک
درازکشیده در تأمل یک قاعده
به استثنای پریدن فرزندشان فکر میکنند