این نشئههای شعبده
جوشان
درخاك باغچههامان
باشعلههای رنگ
گویا سرود «باربد» را
دراوج شور «نکیسا»
بدیهه میخوانند
این حاضران غایب
درامتدادساكت موكت
درگوشههای قائم لجباز خشك موزائیك
برصفحههای هندسی كاشی
امروز نیز
هندسه میخوانند
این چشمبلبلی
همبندخواهران كوچك همچشم
درجوش جای انفرادی پاتیل
زبر هوای نیمهابری مطبخ
چه روزها دارند
وان غایبان حاضر
درگردوخاك كوچهها وخیابان
چه راز میخوانند؟
این زندههای جاوید
بر سبزههای خاطرهی كودكان نوروزی
وخصردانه
درآفاق سبزـآبی آنان
هزارپردهی رنگین ساز
میسازند.
آیا
آوای تازهی ذرات دیر بنیادین
آگاه همچو عارف بلخی
برهستی و عدم
با تار توأمان تخیل
دو رود میسازند؟
اعجاز بذرپاشی سبز كدام برزگراهست
كاین سان دمد به غبرـ ذرهی بیجان
درك شگرف هماوایی حیات
درالتهاب لذت زایش
بدین شتاب؟
آه، دهقان سالخوردهی نستوه
با خامهی حماسی فردوسی
بذر كدام آتش پیشـآغاز
را
در نا كجای جای پراکنده آنچنان
كه
نه پیداست «نیستی»
درنامههای «هست»
آنگاه آغاز كرده
شه ـ بیتهای روشن رنگین
ـ روح تغزل هستی ـ
همینكه مینوشیم
وزآن سپس
درهیچ ناكجای
بهجز «سیاوش» اردیبهشت
نخواهد سرود
و رود فروردین
مدام
همان ره كه میزدهست، را
نگاه خواهد داشت.