شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بشارت

و گفت: «بشارت باد برتو رهایی»
و دیگربار زمین خونین شد
درهرج‌ومرج خیابان
پس بشارت باد بر تو رهایی
پس بشارت باد بر تو جدایی
ای مشاهده‌گر جهان!
از دیدگان نمناک
از لای زندان‌های تودرتو
ای مشاهده‌گرجهان!
ای بیش از حد نزدیک!
ای بیش احد دور!
ای سپیده‌دم از پس شب سخت!
ای فاجعه‌ی متبسم!
متبرک به رؤیت‌پذیری درد
چون باد محنت‌خیز  وزیدن گرفت
بشارت بر تو باد 
ای مقیاس جهان!
ای بدن بدون اندام بدون مرز!
بدین ترتیب دستانت بر نازکای شب می‌لغزند
ای لکنت در دیدن! 
ای لکنت در گفتن!
ای لکنت در گریختن!
زبانِ مادری ازیادرفته
در کشف بی‌واسطه‌ی زیستن
میان ولگردان خیابانی
طردشدگان ابدی
بیرون‌ماندگان
پس بشارت بر تو رهایی

فروغ بختیاریان

شعرها

پنجره

پنجره

فروغ فرخزاد

دو شعر ازفریبا الله وردی

دو شعر ازفریبا الله وردی

فریبا اله وردی زاده

برای احمدرضا احمدی

برای احمدرضا احمدی

م. مؤید

چشم‌هایم زبان منند

چشم‌هایم زبان منند

فیروزه برازجانی