شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

کنار پنجره‌­ام هر روز

کنار پنجره‌­ام هر روز
دو تا ‌‌‌پرنده­‌ی غمگین است
یکی‌ش خاطره‌­ی دیروز
یکی جنازه­‌ی آمین است

فرشته عشق نمی‌داند1
که شهر، شهر شیاطین است...
مرا به جرم زمین‌خوردن
به جرم سیب بسوزانید

مرا که حکمت اشراقم2
بر این صلیب بسوزانید
من آشنای شما بودم
مرا غریب بسوزانید...

سفر؟ نه! عشق تبر نگذاشت
سفر امید بریدن بود
زنی که صاعقه‌وار آمد3
زنی که آتش و خرمن بود
تبر رسید و خلاصم کرد
تبر که شاخه‌ای از من بود...
ـ بیا به کشتنِ اسماعیل
که تیغ آهنی‌ات باشم
بداغ کوره‌ی تنگت را
که ذوب در زنی‌ات باشم
بدف ددف دددف دف تا
رضا براهنی‌ات باشم!4
به ما امید نباید بست
که از گریز و کتک گفتیم
به ما که با دهنی خونی
به زندگی متلک گفتیم!
که روی دار خبرها را
به مادر حسنک گفتیم!

کجاست قاصدک خونی؟
که کشته‌اند خبرها را
به خانِ زند بگو: دف‌زن5
دلیر کرده قجرها را!
ـ پدر کجاست؟
ـ نیا سهراب!
که می‌کشند پسرها را...


پانوشت:
1. فرشته عشق نداند که چیست، ‌ای ساقی!             (حضرت حافظ)
2. حکمت‌الاشراق کتابی در باب فلسفه‌ی اشراق اثر  شیخ شهاب‌الدین سهروردی
3. زنی كه صاعقه وار آنک ردای شعله به تن دارد...            
 (حسین منزوی)
4. اسماعیل و دف: دو شعر از رضا براهنی
5. یا رب ستدی مملکت از همچو منی/ دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
از گردش روزگار معلومم شد/ پیش تو چه‌ دف‌زنی چه شمشیرزنی   
  (منسوب به لطفعلی‌خان آخرین حاکم زند)
 

روح‌الله سرطاوی

تک نگاری

شعرها

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

مریم حاج محمدی

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

هوشنگ رئوف

مکروه

مکروه

جمال‌الدین بزن

سرآخر

سرآخر

ستار جانعلی‌­پور

ویدئو