شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در آغاز همین سطر 

...

در آغاز همین سطر 
نه نقطه‌ای می‌گذارم،
نه فرشته‌ای رویِ شانه‌ام.
این سال‌ها را خواب می‌بینم و 
این خواب‌ها را 
در خود دار می‌زنم 
دیگر به هیچ کوچه‌ای اعتماد نمی‌کنم 
نه 
پشتِ‌سر 
نه 
پیشِ رو،
تنها به راه و 
جاده‌ای که می‌رسد به ماه.
پیش از این کولاک 
پیش از نقطه‌چین‌هایِ بی وجدان و
پرانتز‌هایِ باز 
پرانتز‌هایِ بسته،
در مسیرهایِ سفیدوسیاه 
با مافیایِ فقر و فیس 
در آغازِ و پایانِ یک شروعِ شرعی و
پیمانه‌هایی  که 
به سلامتی هیچ‌کس 
پر و خالی می‌شوند.
حالا 
من و سکوت 
در طول و عرض کلام 
در محیطِ بی‌دغدغه‌ی دار 
و طناب‌هایی که 
بر گردنِ تک‌تکِ سطرهایم می‌اندازم،
تا به هیچ نقطه‌ای ختم نشوند.
ما اما 
هنوز هم 
در سکوتِ فرزندانمان بالا و پایین می‌شویم و
در عبورِ قدم‌هایمان سقوط.

به هیچ واژه‌ای اعتقاد ندارم و 
حضورم در تمامِ کلمات تصادفی‌ست 
نه با کسی می‌جنگم‌،
می‌جنگم 
نه کسی را محکوم می‌کنم، 
می کنم 
من 
جهان را به چالش می‌کشم و
خواب‌هایم را در خود تحریم  
کنار رؤیاهایِ بچگی می‌نشینم 
دست‌هایم را در سطرها سیاه می‌کنم 
پشت آرزوهایم را 
یک‌به‌یک به خاک می‌مالم،
برنده‌ی هیچ رقابتی نیستی 
من هم پایانِ سالی دیگر را 
در دفترم جشن می‌گیرم 
و تو را می‌سپارم  
به صفحاتِ سفیدِ سال‌های بعد.
حالا میانمان هیچ فاصله‌ای در امان نیست و
تو را به رگبار می‌بندم،
به کولاکِ میانِ راه
به پایانِ حضورِ دار،
به آغازِ سطرهایِ بی‌محابا 
در خواب‌هایِ سفید و 
واژه‌هایِ بی‌صدا
و صدها سطرِ بی‌سَر 
در حرف‌هایِ بی‌انتها...
که آخرِ این سال را به تو می‌رساند و 
آغازِ دوباره‌ی مرا 
به سال‌هایِ بعد،
به سطرهایِ شوق و
واژه‌هایِ امن.

شروعِ کلماتِ بعدی‌ام 
در لغت‌نامه‌ای که 
معنیِ بهشت می‌دهد و
پایانِ تنوین‌های جهنمی،
پایانِ جنگ‌هایِ مرگ و
سطرهایِ سیاه
من 
آغازِ سطرهایِ بی‌نقطه‌ام...
انگورِ رسیده‌ی چشمانم.

فرزاد شجاع

شعرها

سیم‌های یک بمب ساعتی

سیم‌های یک بمب ساعتی

گروس عبدالملکیان

اردبیل بایراغی

اردبیل بایراغی

مهدی آقازاده

امشو که فرگ تی تو وستم 

امشو که فرگ تی تو وستم 

 اقبال طهماسبی گندمکاری

سی و پنجمین تیغ توی تنم

سی و پنجمین تیغ توی تنم

اندیشه فولادوند