زنهای زیادی زیر چرخهای حوادث روزنامههای صبح را خواب میبیند
مثل مادرم
که نشسته در این سطر
زمستان را سرفه میکند
شانه به دردهای دخترش میزند
دختری که در سطر بعد زیر آوار...
دیوار
زیر گریه
و صفحه پایینتر
زنی که تکیه داده به ستون نیازمندیهاش
این خواب اگر کمی عمیقتر فرو برود
به استخوان میرسد
درگوری که تنها آشپزخانه را با خود برده عمیقتر
تا فیها خالدون خیابانی که زنها را سرَک میکشد
تا چشمهای هیز نتراشیدهی زمان
و عشق
چقدر تنها نشسته در این سطر دارد بالا میآورد
دهانی که بوسهاش را تف میکند
کسی بیاید این شعر را بیدار کند
اینهمه آشفتگی را
میترسم
در روزنامههای صبح
شاعری زیر چرخهای حوادث
کنار زنی که خیال میکرد
مرده باشد