علی مسعودینیا
شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها
من رود بودم چرخ میخوردم هر دور سنگی به سرم میخورد
یک تکّهی در حوض خون...
برای همهی کودکان آواره از جنگ
ماشین رسید با عجله رفتی پشتِ سرت اتاق تو...
مارِ کنار پلّه در آب افتاد بر نوک پام سرگردان چرخید
میخواست تا که تکهی من...
چندتا مستطیل روی همم در دلم جای چند دایره است
غصّه که ریز ریز میلولد توی اشکال من...
وسطِ روزنامه لخت شدی به خودت زل زدی
: سفیدتری؟
دزدکی سینههات جوشیدند...
ابر افتاده روی پیرهنت تکّهای کهنه و نباریده
سایه روشن زده به...
وسطِ ماسهها گذاشتمت پنج انگشتهات تیر شدند
چند عقرب که گرمشان شده بود...
افتاده روی پیرهنت تکّهای کهنه و نباریده
سایهروشن زده به...