فکر کن دزد به خانهات زده
به پلیس تلفن میزنی
پلیس میآيد و دستبندت مي زند
سراسر زندگیام همین بود.
روزی سر بلند میکنی و میبینی
به رنگ کردن زنجیر زنگزدهات مشغولی
تمام چیزهای تازه زندگیام همین بود.
ترانهای میشنوی
میگویی: آی...
همین است که دمی فرصت نکردم
به فراغبال بنشینم و
گوش کنم.
اینها چیزهایی است که در سلول انفرادی میفهمی.