شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دست حریصم با آبله‌ی درشت 

دست حریصم با آبله‌ی درشت 
چون داسی علف‌ها را چیده است 
و آفتاب مشبک 
از لای شاخه‌های گیلاس 
بر قطره‌های عرق می‌تابد 
[  ] 
تو در کاسه‌ی آب آمده‌ای  
چون حلول ماه شوال،  زیبا، کمرنگ، عجول 
من با تو چه کنم که مائده‌ی منی 
مرجومک و پیاز منی 
بخند و قوری دمنوش باش 
بگو تا نبات تو باشم 
در علفزار هرز دنیا مرزه باش 
خسته‌ام،  بگذار تو را ببویم 
مرا از امواج ماهواره بگیر 
مرا از من بگیر 
به خیابان «ثمانه» ببر 
آن‌جا که به خواستگاری‌ات آمدم،  گفتی نه 
با گواهی دکتر آمدم 
با قول شرف 
مرا ببر به نشابور 
در معاشقه‌ای  که به خواب رسید
در کاروانسرایی که کنار دنیا بود 
[  ] 
در فنجان قهوه‌ام سین «سمیه» بودی
قبل از آن‌که ببینمت 
در طالعم بودی 
اسمت را رماله‌های دوره‌گرد در گوشم خواندند 
«من» از خود بی‌خود بود 
بی‌قرار بود 
مرا به ده‌سالگی ببر 
در آن شبی که خوابت را دیده بودم 
در خواب خواهرم بودی؟ نمی‌دانم 
مادرم بودی، نه 
مثل پیغمبران در نقاشی‌ها صورت نداشتی 
تو را بارها در خواب دیدم 
همه‌کسم بودی جز زنم 
کم‌کم صورت درآوردی 
و از خواب‌ها بیرون آمدی 
اول به من کتاب هدیه دادی
...  دست در کلماتم بردی
بعد دستت را روی قلبم گذاشتی
پشت فرمان برایت آواز خواندم
کفتر صدایم را پراندی
در فصل شادباش پرندگان لانه‌ام شدی
سال سال غم‌های کبیسه است، عزیزم
سال سکوت و نجوا
اما می‌خواهم فریاد شوم 
و از گوش‌های خانه‌ تو بیایم
و هر طرفی که بچرخی 
بگویم دوستت دارم.
 

مهدی رجبی