شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پشت یک شیشه بود

پشت یک شیشه بود و حالا نیست
این عروسک که انتخاب‌ شده
رفته قیچی سراغِ موهایش
این سرانجامِ پیچ‌و‌تاب‌شده
کودکی رفته توی ایوان‌و
 ـ آب دریا درون لیوان‌و ـ
توی نی فوت می‌کند، حالا
کف به اعجازِ او حباب‌شده
آسمان در اتاق دیده نشد
بادبادک نخش بریده نشد    
رویِ دیوارهایِ زردِ نمور
جسدِ کاغذی‌اش قاب‌شده
از سرت می‌پرد که پر بکشی
پرده‌‌ها را کنارتر بکشی
مثل یک شمع آب می‌شوی‌و
بال پروانه‌‌ات کتاب شده
شاید آدم‌بزرگ‌بودن هم
نقش یک آدم‌آهنی باشد
«پس چرا یک نفر نمی‌خندد
توی این خانه‌ی خراب‌شده؟»
این یخی‌های شاه‌توتی خوب!
بستنی‌های ترشِ تنگِ غروب...
«قیمتش چند...؟» مرد می‌خندد:
«کودکی‌‌هایتان حساب‌شده»
گرم‌تر می‌شود هوای اتاق
می‌دوی، باز می‌شود درِ باغ
ظهرِ یک روزِ داغِ تابستان
بستنی روی فرش، آب شده...

نیلوفر بختیاری

شعرها

درد که بیاید

درد که بیاید

راهبه خوشنود

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

هادی خور شاهیان

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

ای دوریِ نزدیک

ای دوریِ نزدیک

هادی میرزانژاد موحد