شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سراسر حیرتم 

...

سراسر حیرتم 
و تمام جهانم
قبایی در باد است
و عشق برفی‌ست در رگ‌هایم
باد می‌بارد
و این گاو شیرده زانو زده 
ما با پستان‌هایی که بزرگمان کرده
چه کرده‌ایم
باد می‌بارد
و پیراهنم زخم است
و دهانم بوی جنایتی تازه می‌دهد
سمورهای دوزیست 
با عینک‌های ته‌استکانی 
از پوکه‌های خالی تنم
زورق‌هایی بی‌بادبان
به آب انداخته‌اند
و سگ‌های لیبرال 
استخوان‌هایم را بو می‌کشند
و کفتارهای چپ
 استخوان‌هایم را بو می‌کشند
من فکر می‌کنم 
احساس‌های آدمی کلاً
و دغدغه‌هایش به‌تمامی
ماهی لیزی‌ست که گیر می‌کند در گلو
این روزها
بلوطی هستم 
که روی گسل نفس می‌کشد
و تمام
 سلول‌هایم
به مرگ آغشته است
بعضی 
افتاده زنده‌اند
من
ایستاده مرده‌ام
و البته مهم
دهان توست
 که حاصلخیز است
و ریشه‌های توست
که از سرچشمه می‌نوشند
آه، از تو 
ای علف تلخ!
همین روزها
آفتی می‌شوم 
و در چین‌های گردنت
به‌دنبال خونی تازه می‌گردم

فخرالدین سعیدی

شعرها

دهان خونی

دهان خونی

بکتاش آبتین

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

فهیمه جهان آبادی

ماهِ فراموشکار

ماهِ فراموشکار

فرامرز سه‌دهی

خیابان‌هایی هم  هستند

خیابان‌هایی هم  هستند

پروین نگهداری

ویدئو