به سَرحَد
تنِ منتظر گرم است
حتی
زبانی دیگر
در کام
باید بچرخد
تا آسمان
به رنگِ چشم قوچ بر دیوار
ایستاده نباشد
ای که چشمِ بَراق
با دستهایِ کشیدهی سیاه
دراز کردهای
هر قلب
بچه برهایست
امیدوار و پُر مِیل
به سینه.
_ علفِ سَرحَد
به گرمی سایه و به سوز آتش.