شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پرنده‌ای که اندوه را

...

از شکست استخوان، وقتی که دکمه‌ی پیرهنم به اشتباه بسته شد:

پرنده‌ای که اندوه را سر نداده باشد
به گریبان من کوچ نمی‌کند

حالا از زمین به دهان کسی تف می‌شوم
که سایه‌وار توی این کوچه پیچید
ضخامت هوا را قی کرد
و آرزو‌یش دردی باریک
نه باریک کمری که گود افتاده تا خیال
نه باریک رشته‌ی سراب

تنها آن‌که دود شود نخ سیگاری در حضور محضر پدر
و درست وقت «دلم تنگه پرتقال من» به خون خود اعتراف کند، این پروانه‌ها را که از اشهد اول
بیهوده در باغ گردش کرده‌اند
بیهوده مثل وقتی که طناب خودش را دار بزند
پل از زیر پا بیرون بجهد
یا آشپزخانه جای مناسبی برای فراموش‌کردن نام خانوادگی‌ام باشد

که پدربزرگ و قرآن را فراموش کنم
مثل فراموش‌کردن هفت استکان زهرمارخوری برای مبادا بادا باد
و جمعه‌هایی که با سطل رنگ بر جناق هم‌رزم‌هاش آب گرم بپاشد
اعتراف به قتل مرحوم «خودم» می‌کنم
به پستوی ناگفته‌ی الله‌ـ‌اکبر ملا عمر
وقتی زیر سرش هزار پرنده یک‌شنبه می‌شد
و قسم به نانوشته‌های سینا می‌خورد
که پسری با آرنج زخمی این‌جا نیست
در اطراف و بُن و بطن و کناره

کجا بودیم این مدت دراز؟
کجا بمانیم این مدت دراز؟
سرهنگ شهر را گورستان گازوییل‌کش‌ها
و غسال‌خانه‌ی زنان بی‌پناه می‌کند

و من
به کوری این گره‌ها محکومم
به مادری که هر شب خواب خانه را ببیند
به مردی که دم کرده توی پوستم
و مرگ را با خود
این‌طرف و
آن‌طرف می‌کشد
 

سامان شهرکی

شعرها

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

تو تمام رفتگان منی

تو تمام رفتگان منی

فرناز فرازمند

زیرپوست شهر

زیرپوست شهر

محمود معتقدی

سفر‌نامه‌ی این تابستان

سفر‌نامه‌ی این تابستان

جواد مجابی