زیستن خصلت گلولهایست محاط به این قلب،
یونس
در بدن نهنگ ورم کرده است
و آهوانه دویده ماتم در اعضای درونیام
اعتراض کِل میکشد در دهانم
از بیخ دندانهام
این تودهی شرحهشرحه
این مردههای مسلّم
دندان پزشکْ های های های را میکشد
قیام تعریف میشود علیه پیکرم
خون بهوضوح تپش دارد
در کودتای دندانهام
این متحدان مقطع
این قشون جانبرکف
یکبهیک آنها را از ریشه میکَنَند
در گُدار این مرثیهی مطّول
در تاریکی چشمهات گرگی زوزهکشان میگریزد
و تراوش میکند
کرورکرور سنگ
از زِهدانت
تو نبض داری در استخوان دندهام
در قلمرو رانهات نور اذان میگوید و
در مراتع تنت
در نظمی واضح
دوام یکّه میخورد
نمیدانستی
که سرخ
یورش میبرد به جان
و مکرر میشود لکنت
در سایهسار دهان
در حظِ نیمروزِ تابستان
دعوتم کن
به آیین تطهیر در سعیر لبهات
و بگو زنی که نقاشی خودش را بغل کرده
چه کسی را در آغوش گرفته است؟
اعتراض کِل میکشد در اقلیم سَرَم
از بیخ موهام
این نعشهای رازناک
مدفون در گورستان دستهجمعی
مستدام باد مرگ!
مستدام باد مرگ!
در برگیر مرا
در برگیر مرا
سالها بعد
در التذاذِ حجامتِ کتفم
گلولهای بروز میکند.
با صدای شاعر بشنوید