پیش از آنکه تو باشم
و در شعری که مردهام زندگی کنم
شکلِ زمین
رنگهای ماه را میسوزانم
با دیدن اولین کلاغ خواهم پرید
شاید
مرگ
عکسهای ناتمام بگیرد
ابرها را تا میکنم
تا مسیر بادها را حدس بزنم
از خودم برمیگردم
با سریاهایی که نیست
نام تو را
که به ماه میگویم
مثل دردی جانکاه به من مینگرد
هیچ پرندهای
از سایهام برنمیگردد
مگر کلاغی
که به آیینه مشغول است
دستهای من
مخاطب بادها نبودهاند
هر کجای جهان باشم
ماه ممنوعم میکند
همهی رفتنها را برمیگردم
تا بنفش را دیوانه کنم
کلاه باد را برمیدارم
پاییز میدود
میان دو گلبرگ
حواسم روشن میشود
به رزهای صورتی
وسط خوابها گمت میکنم
در خوابهایی که نمیبینم
زنی خواب میبیند
یک پایم از جهان بیرون است
کلمات را آتش میزنم
سپیدیها باقی میمانند
در این مستطیل چند ضلعیام؟
دوشنبهای در باد میمیرم
خدا کند
آن روز
مرگ
پیراهن بنفش پوشیده باشد
و
تو
در شکل دیگر من
خواب رفته باشی.
با صدای شاعر بشنوید