برای کسر زن از جهان
ناو و توپ و تانک
به کوچه ی باریک خانهام
اعزام نکنید
در ایوان
از رختهای زن خون میبارد
در آشپزخانه چند هویج
زیاد ریز شدند
آش بیهوده شور شد
زن
زیاد شیرین
مرد
فرهاد کوهکن نشد
کوه به کوه رسید
دست به دست
نرسیده
هول کرد
در واگنی
زیرِ زمین
گم شد
…
نگاه کن
برای کسر تو از دستهایم
فقط چای دم کردم
تو خوابیدی
زنی گوشه ی میز
در فنجان خالی
غرق شد