شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چطور در رَحِمم

چطور در رَحِمم
 از گندمی ‌به گردویی
 بدل شدی؛
و دست‌ها، گوش‌ها و انگشتانت جوانه زد.

چطور اولین صدای گریه‌ات
جهان را پاره کرد،
و چیزی نو درانداخت.

به رنگ‌ها پی بردی، 
و از کفشدوزکی که بر انگشت کوچکت راه می‌رفت،
حیرت کردی.

دستت به زنگ در رسید.
و بعد
قدت از من بلندتر شد.

چطور با انگشت اشاره‌ام
دنیا را به تو نشان می‌دادم،
و تو 
از سرِ شوخی
به‌سمت دیگری نگاه می‌کردی.

حالا
تو را در خیابان کشته‌اند.

و من
یادم نیست
داشتم 
چه کار می‌کردم.
و در آشپزخانه 
و در خیابان
بلند بلند 
با خودم حرف می‌زنم... 
 

زینب صابر

تک نگاری

شعرها

آن‌جا که بادِ تفرقه، سرکوب می‌شود

آن‌جا که بادِ تفرقه، سرکوب می‌شود

جعفر درویشان

موعد ظفر بر زندگان است

موعد ظفر بر زندگان است

علیرضا جهانشاهی

دختر مو مشکی

دختر مو مشکی

شهریار کوراوند

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

الهام جهانبازی گوجانی

ویدئو

میوه های ملال

میوه های ملال

یدالله رویایی