شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چاردیواری شعر

آنقدر بارید 
که دیگر می‌توانست ابر باشد
قلبش را به من سپرد
یخچال‌های سیبری را
و گونه‌هایش را 
از تاریکی کمد بیرون نیاورد
با هر زبانی که می‌رقصید
دوستش داشتم
زرافه‌ا‌ی بودم غمگین 
در چاردیواری شعر
به رقص، دعوتم می‌کرد.

محمدرضا  براری

شعرها

  شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

 شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

بهراد باغبانی نیک

برای احمدرضا احمدی

برای احمدرضا احمدی

م. مؤید

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

صوفیا آهنکوب

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

پوریا سوری

ویدئو