صبح شلوغ به شرجی میدود
جیغ ممتد دو زن و احتمال مرگ یکی
ـ آقای بارتلو که سر کوچه همهچی میفروشه رو سریعاً بیارید!
و نگاهی از سر شک به شلختگی حیاط همسایه که طبق عادت ساعت هفت، تفنگش را پر میکند
جاننثار هم برای خرید دارو و رساندن آخرین دستور سری رفته...
ادامه یافتن جنگ سالها پس از جنگ در ذهن هیتلر پیر که بر صندلی راحتیاش جابهجا میشود تا روزنامههای صبح بوینسآیرس را بخواند.