شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بايد بنشينیم پای صحبت اسب‌ها

...

بايد بنشينیم پای صحبت اسب‌ها
آن‌ها دروغ را نياموخته‌اند
خیش  نكشیده‌اند كه بگويند عراده بود
از ميدانچه تا بازار گزمه نبرده‌اند كه بگويند از اعيان بود و از اشراف
اسب عصاری نبوده‌اند كه  بر مدار سنگ و گندم
اما لاف که پرچم بود رقصان در باد
و سوار بگويد برای وطن
و سوار بگوید به‌پیش
                                         و سوار بيفتد   
                                                                      اسب بیفتد       
فکر می‌كنم
اسب مرده
اندوه بيش‌تری دارد

شرط می‌بندم بر اسب شماره‌ی هفت و می‌دوم
شرط می‌بندم كه پيش‌تر از همه كه نه
اما ديرتر نیز نخواهم رسيد
می‌دوم و گويا جنگ است
و گويا چشمم را برده است تير
و گويا سوار افتاده 
اسب افتاده
پس «هی هی»  برای چه می‌كنند
شيهه برای که می‌كشند
شرط می‌بندم بر اسبی که شماره ندارد    نشان ندارد
نمی‌دود        نمی‌رود
داد می‌زنند كه دغلكاری
داد می‌زنند که می‌بازی

 باختم
و چشمی‌ که از حدقه بیرون افتاده است
به یاد صورتش گریه می‌کند

داد می‌زنند تا  نور را ديديد بشماريد
هزار و یک 
هزار و دو 
هزار و سه 
هزارويک شب است كه نور ديديم و گلوله شمرديم

نشان بگذار
بر در خانه‌ات
که امشب
 از میان قصه‌ها برای کشتنت می‌آیند

اسبی از خط پایان می‌گذرد
كسی هورا نمی‌کشد
كلاه بالا نمی‌اندازد
ناشناسی در آغوش نمی‌کشد
اسكناس نمی‌شمارد

نفس‌نفس‌زنان به خانه می‌رسم
زهرا می‌گويد
خبر را شنيده‌ای
زل می‌زنيم به هم

دو اسب زخمی‌
كه منتظر گلوله‌اند.‌

 

با صدای شاعر بشنوید

ساجد فضل‌زاده

شعرها

همه در این آینه حضور دارند

همه در این آینه حضور دارند

احمدرضا احمدی

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

عادل سالم

ﺍﻋﺘﺼﺎب

ﺍﻋﺘﺼﺎب

امین رجبیان

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

محمد انتظاری