شعبده کن
وقتهایی که چیزی مینوشم
مینويسم
چیزی میخوانم
یا تنها درسايه حل میشوم
به درزهای دیواري خیره و به هیچ فکر میکنم
آهسته از روبهروی من رد شو
با نگاه
لبخندهات
چگونه شعبده میکنی
درسرم پرندههایی به پرواز میرسند
که جز شانههای تو به شاخهای اعتماد ندارند
از چشمها گيلاسها آويزانند
که در حافظهی هیچ تابستانی نیست
لبها گل آفتابگردان
رويیده
در انتظار گونههای تو
و از سینهام موسیقیای نو به گوش میرسد
که انسانی تاب مقابله با آغوش نگرفتنت را ندارد
لحظهای دیدن تو
محو میکند
روزهایی را که حشرهوار
در ذهنم صدا میکردند
بيا با هر آمدنی
دوباره شعبده کن.