شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به کوچ شب، به روز روشن و آرام می‌ارزد 

به کوچ شب، به روز روشن و آرام می‌ارزد 
به فردایی که خورشید است بر هر بام می‌ارزد 
شبان رنج‌های ما، فدای صبح لبخندش
که شوق کودک فردا، به این آلام می‌ارزد 
کبوتر از قفس تا رفت، تیری خورد بر بالش
که آزادی به این پرواز نافرجام می‌ارزد 
و مرد باغبان با خون دل می‌خواند: «رنج من 
به این‌که پر شود باغ از گل بادام می‌ارزد» 
امیری بود تنها، از رگانش جوهر خون ریخت 
نوشت از درد بر دیوار آن حمام: «می‌ارزد...» 
جوانان عاشقان زندگی بودند و می‌گفتند:
«برای زندگی این مرگ بی‌هنگام می‌ارزد»
تو را با چشم‌های بسته می‌بردند و می‌گفتی:
«که آزادی به این‌جا، جوخه‌ی اعدام، می‌ارزد»

لیلا معصومی

تک نگاری

آشناترین شکل شعر

آشناترین شکل شعر

علی مسعودی نیا

محصول زحمت حسنعلیجعفر

محصول زحمت حسنعلیجعفر

سیلویا سلمانپور

شعرها

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

عادل سالم

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

زینب حسن پور

منیک له خو مدا ونتر...

منیک له خو مدا ونتر...

جمیله چوپانی

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی