شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به کوچ شب، به روز روشن و آرام می‌ارزد 

به کوچ شب، به روز روشن و آرام می‌ارزد 
به فردایی که خورشید است بر هر بام می‌ارزد 
شبان رنج‌های ما، فدای صبح لبخندش
که شوق کودک فردا، به این آلام می‌ارزد 
کبوتر از قفس تا رفت، تیری خورد بر بالش
که آزادی به این پرواز نافرجام می‌ارزد 
و مرد باغبان با خون دل می‌خواند: «رنج من 
به این‌که پر شود باغ از گل بادام می‌ارزد» 
امیری بود تنها، از رگانش جوهر خون ریخت 
نوشت از درد بر دیوار آن حمام: «می‌ارزد...» 
جوانان عاشقان زندگی بودند و می‌گفتند:
«برای زندگی این مرگ بی‌هنگام می‌ارزد»
تو را با چشم‌های بسته می‌بردند و می‌گفتی:
«که آزادی به این‌جا، جوخه‌ی اعدام، می‌ارزد»

لیلا معصومی

تک نگاری

شعرها

سوسن شدی و سرو شدی نسترن شدی

سوسن شدی و سرو شدی نسترن شدی

احسان بدخشانی

شب را که ورق بزنی

شب را که ورق بزنی

علیرضا ملک زاده

رضا به کودتای اول این قرن داده بودم بیایی

رضا به کودتای اول این قرن داده بودم بیایی

مجید اجرایی

به دور جای دوشیزه‌ی روشنی

به دور جای دوشیزه‌ی روشنی

محمود جعفری دهقی