شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در خلوتِ بیکرانِ امواج 

...

در خلوتِ بیکرانِ امواج 
چون صخره‌ای سنگی 
که به تلاطم‌های پی‌در‌پی می‌نگرد
اندکی زیستم
شستم غمگینی ساحل دلم را 
و به اِغماض رسیدم
سبک شدم 
چونان پرندگان گسترده در پهنه‌ی آسمان 
که بیکرانگیت را ستایش می‌کنند
و رها چون مرغانِ به اشراق رسیده 
بر بالای سّرّم 
که نغمه شادی وصل می‌خوانند 
و نوشتم ادراک به جان رسیده را 
و کنون خالی و پُر زِ بغض
دوباره احیا می‌شوم 
و به آشیانم بر می‌گردم
آه تنهایی بازیافته‌ام
چقدر تو را گم کرده بودم...
 

پرناز داداشی

شعرها

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

مجتبی هژبری

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

عادل سالم

تنهایی

تنهایی

محمود بهرامی