شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من گلوله‌ام

...

من گلوله‌ام
شما گلوله
و این خانواده‌ی خشاب‌گونه
گلبول‌هایمان گلوله‌اند
و تاریخ که گلوله است
مایی که شلیک‌شده از وسطِ زن گلوله
که زن هم گلوله
 «ما»یی که وسط زن هست/ خوب  زَ«ما»ن  گلوله
گردالوی زمین گلوله 
حتی گالیور و کوتوله‌ی گلوله 
تا دهان و دندان گلوله
رد می‌شویم از گلوی هم
به سینه‌ی هم می‌خوریم
به چشم، به پا، به دست هم
در واگنِ مترو روی هم می‌سابیم 
قطاری که مهمات حمل می‌کند.
هر ایستگاه درها باز می‌شود. شلیک،گلوله پشت گلوله
سرباز خودش یک نمونه‌ی گلوله
در صفِ پس گردنیِ چَکشِ ماشه
درست در خانِ اول
صدای ناله‌ای می‌شنوم
تفنگ از انتهای قنداقه‌اش گریه می‌کند 
تنها اوست که نیست گلوله 
عاری و بیزار از هر سلولِ گلوله ایست
تفنگ فریاد می‌زند که ایست ایست
تفنگ مبنای شعر است تفنگ مبناست
اثیریِ همه‌ی این گلوله‌هاست
حالا گلویش از دود پر شده است.
در چرخشِ خانِ آخر شنیدم
با لگدی محکم کتفِ گلوله‌ای را/ سربازی را  از جا کَند.

حسین بختیاری

تک نگاری

شعرها

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

مهدی ریحانی

ای دوریِ نزدیک

ای دوریِ نزدیک

هادی میرزانژاد موحد

حقیقت دارد

حقیقت دارد

حامد رحمتی

شرجی یک کابوس!

شرجی یک کابوس!

شهرام شهیدی