شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

روسپی بی‌سپر

 

کسی برگشته از کابوس‌های جمعی 
شناکُنان در امواج گذشته تا اکنون
آونگِ آینده و فردا
 با هر جسارتی که لازمه‌ی جنبش است 
کسی هم وزن جمع
 با پاهایی آش‌و‌لاش. 
مانند یک روسپی بی‌سپر 
این‌گونه که می‌نامند!
در جنگ‌های هر روزه‌یِ عزت‌نفس و بقا؛
چکمه‌هایش چکامه‌های  تنهایی،
مانده در چکه‌چکه‌ی آوار.
جبهه از شرق می‌درد تا غرب
در مسیر سنگلاخی و دشوار.
یاد یار و رفیق هم‌ـ‌پیکر،
بوی جوی مولیان1 در خواب...
کسی برگشته از کابوس‌های جمعی
و ایستاده مقابل جوخه‌ی درد و ترس
با سینه‌ای گشوده به فرمانِ
آاااتش نه بس!
هر چند که دود شود 
بی آن‌که کسی علامتش را دیده باشد
او منتشر می‌شود
و مزه‌ی آب‌های زیرزمینی را سرخ می‌کند
همراه شیرابه‌های دو پستان افتاده بر خاک
هر چند که پس از دوازده گلوله‌ی سربی
 باز
بگویند: یک روسپی بی‌سپر 
 هرگز در آمار نمی‌آید.

پی‌نوشت:
1. نام رودخانه‌ای در بخارا و اشاره به بیتی از رودکی: «بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی»

کتایون اسلامی

تک نگاری

شعرها

فَروَرگانِ چشمِ تو 

فَروَرگانِ چشمِ تو 

نازنین آیگانی

من که کسی بویی نبرد از چند و چونم

من که کسی بویی نبرد از چند و چونم

کبری موسوی‌قهفرخی

در خبرهای شبانه

در خبرهای شبانه

احمدرضا احمدی

در میانه‌ی راه

در میانه‌ی راه

امید نیکبخت

ویدئو