کسی برگشته از کابوسهای جمعی
شناکُنان در امواج گذشته تا اکنون
آونگِ آینده و فردا
با هر جسارتی که لازمهی جنبش است
کسی هم وزن جمع
با پاهایی آشولاش.
مانند یک روسپی بیسپر
اینگونه که مینامند!
در جنگهای هر روزهیِ عزتنفس و بقا؛
چکمههایش چکامههای تنهایی،
مانده در چکهچکهی آوار.
جبهه از شرق میدرد تا غرب
در مسیر سنگلاخی و دشوار.
یاد یار و رفیق همـپیکر،
بوی جوی مولیان1 در خواب...
کسی برگشته از کابوسهای جمعی
و ایستاده مقابل جوخهی درد و ترس
با سینهای گشوده به فرمانِ
آاااتش نه بس!
هر چند که دود شود
بی آنکه کسی علامتش را دیده باشد
او منتشر میشود
و مزهی آبهای زیرزمینی را سرخ میکند
همراه شیرابههای دو پستان افتاده بر خاک
هر چند که پس از دوازده گلولهی سربی
باز
بگویند: یک روسپی بیسپر
هرگز در آمار نمیآید.
پینوشت:
1. نام رودخانهای در بخارا و اشاره به بیتی از رودکی: «بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی»