من توی شعر کاری میکنم
که یک عالمغیب، تزریق شود به دوروبر
و زبان، در تلویزیون خدا، برفکی شود
من اطراف قدیم را، میفرستم بهدنبال سایهاش
و باعث میشوم، که گوش مضطرب، شماره بگیرد و زنگ بزند
من توی شعر
آن جای شلوغ را، پیشنهاد میدهم به ذهن بنگی
و علاف روبهروی یخچال را، بازنشسته میکنم از یورتمه در ابر.
کاری میکنم که کرهجن، پر کند پرسشنامه را (برای عبور از خط فقر)
و دختر نجوا کند در گوش آسفالت
طوری مینویسم که شهود قدسی، بالأخره چاپ شود روی تیشرت.
و جسم منیژه، تقاضای بخشش کند، از قوموخویش قدیس
اختر بالای بلوک پنج، چشمک بزند در مسیر کبریا
پشه کشته شود در جهان انفورماتیک
و کرمها تخفیف بدهند در خزیدنشان
کاری میکنم که خودکشی، با آژیر «ببخشید»، بگذرد از توی بلوار
برچسب معنوی، الصاق شود به انکار من
دو تا پنجره، بالأخره، بهم تعارف شوند
و گلبرگ سنگین گلایل، با اداواطوار، بیفتد روی قبر تو