تو ای با روح و جان من عجین، ای خاک دلبندم!
تب دلخواه جانکاهم، غم تلخ خوشایندم
فلات و جلگه و جالیز و هور و کوه و دریایم
سکوت و سبحه و فریاد و بغض و اشک و لبخندم
تو ای جغرافیای عشق، ای تاریخ بیمانند!
تسلای نیاکانم، امید و شوق فرزندم
صفابخش خمارآگین؛ بدخشانم، بخارایم
شرابآلود شعرآشوب؛ شیرازم، سمرقندم
نبینم خسته نایت را؛ تمام زخمهایت را ـ
خودم با گوشهی این چارقد یک روز میبندم...