شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

از خاموشی‌های تو 

...

از خاموشی‌های تو 
که بر می‌گردم 
در طلوع رشت 
با بارانی هنوز نباریده
بر لباس‌های نازکی که پوشیده‌ام 
می‌گویی این کلمه‌ها 
لباس‌های مناسبی نیستند
 برای این فصل‌ها ی نامطمئنی 
که نامشان را فراموش کرده‌اند 
و سرگردان 
میدان شهرداری را 
می‌پیچانند دور خودشان
من می‌توانم اما به تعجبت وادارم 
وقتی دست در جیب می‌کنم 
چتری بیرون می‌آورم و 
بالای سرت می‌گیرم 
وقتی پاییز است یا بهار به رگبار
 غافل‌گیرمان می‌کند 
در طلوع رشت 
همیشه  کافه‌ای باز است 
که خود را به فصلی می‌آراید و در سایه‌ی آفتاب‌گیرش 
می‌توان روی صندلی‌اش نشست و نگاه تو را سفارش داد 
و گوش به خاموشی‌های تو 
تمام حرف‌های جهان را شنید.

مهدی ریحانی

شعرها

رنگی بر دهان مرده ام بزن

رنگی بر دهان مرده ام بزن

فهیمه جهان آبادی

برمانم ازین چریدنِ امن

برمانم ازین چریدنِ امن

راضیه بهرامی‌خشنود

لاکریموسای

لاکریموسای

محمود بهرامی

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو