...
به یاریام بیتابی
اما دستهای من
به خوابِ ارغوانیِ قالی
قیامتی خواهد خواند
با زنگولهی گله و برق تن گیاه
آزمون؛ عروج بر مرداب خواهد بود
پس بیاموز چون خدایی
که ترفندش
پنهان از نگاه شما
راز دستی است که بر آب میگشاید
ـ بر سر هر رود میروم هورالعظیم است ـ
جبرِ ایل من!
اگر به هلاک آمدی
برابرم با سنگ،
ناغه از رؤیا
غمگینِ زمستان.