شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گاهی چو خنده‌ای نمکین بود زندگی

گاهی چو خنده‌ای نمکین بود زندگی
گاهی چو انهدام زمین بود زندگی
هر روز ماجرای جدیدی به چنته داشت
با رنج‌های تازه عجین بود زندگی
یک روز می‌کشید سری را به پای دار
روزی رگِ بریده‌ی فین بود زندگی
مانند دوزخی وسط یک بهشت بود
زندانِ خوش هوایِ اِوین بود زندگی
آغشته بود لذت خود را به غصه‌ای
مانند بیت‌های حزین بود زندگی
با جبر آمدیم و به اجبار می‌رویم
شکی میانه‌ی دو یقین بود زندگی
ما از عدم به‌سوی عدم پا نهاده‌ایم
از مرگ رو به مرگ همین بود زندگی
 

وحید رحمانی

شعرها

امشب  خوابم را  عریان می‌کنم 

امشب  خوابم را  عریان می‌کنم 

هوشنگ رئوف

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

مجید عزیزی

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

فهیمه جهان آبادی

الماس

الماس

م. مؤید