برای محمد شعبانی، شاعر بیمرگ
زخمی جریده بر پیکرت
نامت را گلسرخی هجی کرد.
مبارکبادِ گیجگاهِ خون
از بام
تا شامه...
از کوههای برف
تا تیغِ گراز...
پرندهای بینام
با منقاری ارغوان
خواب درختانی را میبیند
که با ریشههاشان خفتهای!
پرندهای که کبود میخواند
و بر لبهی زخم آبستن میشود.
کبود اما
نامِ شقیقهی توست.
به شگفت میآیی و رگ پیشانیات
چهارنعل میتازد.
چه میگفتی، تو که آوایت نیست؟
و با چه زبانی؟
من
به رَبعِ کلمه مشکوکم
چرا که کلام، گورِ شیارخوردهی شاعران است.
نَهترس محمد
نَهترس
حالا
یک سال تمام است که رگهای شیراز
«بریدهالقتیل» میخوانند
بهشکل شاعری
جریده بر پیکرت!