شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پای یک سرباز

پای یک سرباز 
از تابلوی نقاشی زده بیرون 
نقاش توجه نکرده به او 
و از یاد برده است 
آن سرباز، دویده 
        تا سربازی را نجات دهد 
برخورد موشک وسط نقاشی 
خاک، دود، آتش 
در گوشه‌ای کمر یک درخت شکسته 
از این‌همه سربازی  
  که به پهلو افتاده‌اند 
 
فرمانده دست‌و‌پا می‌زند در خون 
آمبولانس بدون چرخ 
تفنگ‌ها بدون خشاب 
من نارنجک نداشتم 
و دستم را به‌سمتی دراز کرده بودم 
که سربازی می‌خواست وارد نقاشی شود 
نقاش از پشت سنگر 
سوژه‌ای را می‌پایید 
هر چه بود 
سربازهای دیگر نقاشی 
زیر کتفش را گرفته بودند 
او نیز پای فرار نداشت 
شاید در این نقاشی 
می‌خواسته بگوید: 
مرغ جنگ، همیشه یک پا دارد.
 

امان‌الله میرزایی

تک نگاری

شعرها

اضافه نشدی از به مقدار هیچ عدد

اضافه نشدی از به مقدار هیچ عدد

مظاهر شهامت

روی تخته بزرگ می نویسد A

روی تخته بزرگ می نویسد A

شهریار خسروی

تاریک/تاریکخانه‌ام

تاریک/تاریکخانه‌ام

پروین نگهداری

تیمارستان

تیمارستان

ستار جانعلی‌­پور