شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

حفره­‌ها

حفره­‌ها

توپ­‌ها را

ستاره

    ستاره

        می‌­بلعند

این میز بیلیار

تنها به شب

فکر می­‌کند

 

مگر ماه را

خلال کرده‌­اند

که شاخ‌­های بریده­‌ی بزکوهی

کوهستان را

پوشانده؟

بومرنگ­‌ها

به چه فکر می‌­کنند

وقتی دست خالی

از شکار آسمان

بازگشته­‌اند؟

«تمام خواب­‌هایم

بوی علف‌­های هرز می­‌دهد»

این را داس شکسته‌­ای می­‌گوید

که آرزوهایش را

گردن زده

و از دریچه­‌ی کوچک انباری

به تراوش بی­‌رنگ فردا

و درنگ‌­های طولانی­‌اش

نگاه می­‌کند

به درزهایی

که آبرنگ زرد را

می‌­بلعند

به سر خوردن

مداد شمعی پرواز

روی این صفحه­‌ی روغنی

و جـ

      یـ

         ک

         جـ

            یـ

                کـِ

شکسته­‌ی

گنجشک‌­ها

 

چرا میکروفون­‌ها

سدی را

پررنگ می‌­کنند

که جاری شدن صداها را

به تعویق انداخته؟

جاری شدنِ

عطرها را

یاس­‌ها

هرچقدر می­‌خواهند

کبود شوند

گل‌­ها سرخ

باد

مسافران

دیگری دارد

با یونیفرم­‌های هم­‌اندازه

وگرنه غربال­‌ها

چرا پر از

بال‌­های بریده‌­اند؟

 

من به کندوهایی نگاه می­‌کنم

که تکه­‌تکه

توی ظرف­‌ها می­‌گذارند

به زنبورهایی

که با عسل‌­هایشان

خداحافظی می‌­کنند

به حسرت سنجاب­‌هایی

که بلوط­‌هایشان

در تنه­‌ی درخت­‌های سوخته

جا مانده

به رودخانه‌­هایی

که تابوت ماهی­‌هاست

به یائسگی ابرها

و شمش­‌های زردی

که شمشادها

می­‌ریزند

«دانه­‌های نرسته

چه فلسفه­‌ی رسیده­‌ای دارند»

این را

ساقه‌­ی برهنه‌­ای می­‌گوید

که برگ

        برگ

خاطره­‌هایش را

پوشیده

 

من به سنجاقک‌­هایی

نگاه می‌­کنم

که تا ابد

روی گیسوان شنی کویر

شیار

   شیار

سنجاق شده‌­اند

به لبخندهای فسیل

میان رسوبات رویا

به حلزون‌­هایی

که در سکوت

حل شدند

به صدف­‌های پر از چشم

به لاک­‌های پر ستاره­‌ی

لاک­پشت­‌های ذوب­‌شده

به سرابی

که میل‌­های خیال­بافی‌­اش را

کنار گذاشت

سرش را

به روی سنگ

و خوابید

 

تیر1403

فاطمه حامدی‌فر

تک نگاری

شعرها

یک اعلان عمومی برای تذکر دوباره

یک اعلان عمومی برای تذکر دوباره

سردار شمس‌آوری

خزان گرفته‌ام و فرصت بهارم نیست

خزان گرفته‌ام و فرصت بهارم نیست

فاطمه شمس

در خود فرو رفته‌ام

در خود فرو رفته‌ام

ربابه قصابان

در خطبه‌ی بی‌نقطه‌ی کویر

در خطبه‌ی بی‌نقطه‌ی کویر

فریاد ناصری