شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

رقص ماران

اکنون که رگ‌های من
ماران‌اند آرمیده
بر دست‌ها و گردن
برخیز تا برقصیم
رقص ماران زنگی را
در شبان مهتابی
که دست‌‌هایی نباشند
به آسمان
و جاری کنیم خون
در رگ‌های افسرده‌ی بارانِ
دشت‌ها و کشتزاران

ضیاء موحد

تک نگاری

شعرها

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

من که کسی بویی نبرد از چند و چونم

من که کسی بویی نبرد از چند و چونم

کبری موسوی‌قهفرخی

مقدم بر لی لی  در سرزمین رقص

مقدم بر لی لی در سرزمین رقص

امیر خان پرور

هرگز در پیِ صندلی خالی

هرگز در پیِ صندلی خالی

قاسم آهنین جان