شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آفت

افتاده‌ای در جانم و ‌در جانم ‌این آفت،
آن می‌کند با من که با جان زمین، آفت
افتاده‌ای در جانم و در گوشم این نجواست:
تو جان سالم در نخواهی برد از این آفت
افتاده‌ای در جان و با جانم چنان کردی
که با جهان، اهل جهان ای این‌چنین آفت!
ای من چه می‌دانم کجای این غزل درخواب!
ای من چه می‌دانم که! ای در من‌ترین آفت!
ما را به تو چشم امیدی نیست؛ این یعنی
دارد به‌جای افعی از هر آستین، آفت
رخ می‌کند. تو ریشه در بی‌ریشگی داری
تو ریشه در بی‌ریشگی داری؛ همین آفت،
کافی است تا هفتاد پشتم را بلرزاند
ای برترین و سرترین و هَرترین آفت!
ما می‌زنیم از زندگی بیرون و بعد از ما
می‌افتد و در جان هر چه کفر و دین آفت
می‌افتد و در جان هر عین‌الیقین، تردید
چونان‌که در دین، بعدِ میرالمؤمنین، آفت
ما می‌زنیم از این غزل بیرون و شکی نیست:
با ما و بی ما زندگی یعنی همین آفت
 

علی اکبر یاغی تبار

شعرها

زیبایی‌اش را به خیابان می‌برم

زیبایی‌اش را به خیابان می‌برم

سیمین رهنمایی

به جرم شانس نیاوردن

به جرم شانس نیاوردن

فرزین منصوری

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

درد که بیاید

درد که بیاید

راهبه خوشنود