شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

صدا پیوسته می‌پیچید

صدا پیوسته می‌پیچید در کوهی در ایامی
در ایامی و در کوهی صدا پیوسته می‌پیچید با پژواکِ آرامی:
«کبوتر شو!
کبوتر شو
که بربندند بربندند
بر پای تو بر پای تو
پیغامی تو پیغامی»

«تو کرکس نیستی‌؛ برخیز و فوری بال و پر وا کن
صدا می‌گفت: «کفتر شو جهان را غرق یک پیغام زیبا کن»
صدا می‌گفت: «کفتر شو»؛ شد و اما سر راهش
چه بنویسم؟
چه بنویسم که دریابند و دریابیم؟
چنان گسترده شد دامی
که صد عاقل ندانستند آزادش کنند از آن
چه سیر بد سرآغاز و چه طیر بد سرانجامی!

کنون آن‌سوی این دستان:

فروافتاده‌ای از عرش بر فرش این‌چنین غرق خیالات است:
منم اینک ـ که کم باد از جهان و از نهانِ گاه‌گاهی یادمندِ شاعران نامم؟ ـ
منم آیا همان خورشید روشن‌خواه گیتی کاین‌چنین دلبسته با تاریکی شامم؟

منم آری همین سردرگریبان‌برده‌ی تنهای گمنامی
که می‌بینی
علی‌ِ اکبرِ بنویس: دیگر بی‌خیال وهم و فهم و درک و الهامی
علی‌ِ اکبرِ یاغی‌تبارِ کاملاً داننده‌ی نادانی‌اش ‌تو فرض کن‌ ناپخته‌ای خامی

کنون باید به اصل داستان برگشت و جویای کبوتر شد

ـ کبوتر کو؟

ـ کبوتر با هزارویک کلک رستاند خود را از شکنجه‌ی دام و لعنت کرد بر پیغام و بر پسغام

سپس‌ آرام پر زد تا رسید این‌جا و در گوش علی ‌اکبر‌که من باشم
به نرمی گفت با آواز آرامی
رها کردم خودم را با هزاران حیله از دام و به خود گفتم:
به سیر انفس و آفاق سر شد عمر و بعد از چند افق پرواز دانستم
که این دنیای کفترکش که می‌بینی و می‌بینم
نمی‌ارزد
نمی‌ارزد
نمی‌ارزد به دشنامی

نشستم دان برای کفتر بیچاره می‌ریزم...
 

علی اکبر یاغی تبار

شعرها

هزار سال سر راهت انتظار کشیدم

هزار سال سر راهت انتظار کشیدم

فرزانه میرزاخانی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

حمید حسینیان

رؤیای پلنگ

رؤیای پلنگ

علیرضا آبیز

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

لیلا ساتر