شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شکلِ در

از در
فقط شکلش مانده است
حاصلِ کارِ موریانه و زمان یکی‌ست.

در گیرودارِ درها
گوش به زنگیم
نه زنگی و
نه تقه‌ای
و یا کوبه‌ای.

آن‌که با پوتین و
از لجن می‌آید
در غمِ پادری و فرش  
نیست
پا می‌کوبد فقط.
دوستان هم
همان‌گونه می‌آیند
که مأموران
از خواب می‌گیرند و
در پس‌کوچه‌ای
بر سکویی می‌گذارند
از آجر و کابوس و ساروج. 
در خانه‌ی نو هم
در پناهِ آهن و سنگ و سیمان
غیبتِ ساروج بدخوابمان می‌کند.
در آن یکی حیاط 
با گپ‌گپِ اره‌ی دسته‌چوبی و
کلامِ هسته‌ی تلخش
هم‌سایه دارد
ترس می‌اندازد
به جانِ آلوبُنِ بی‌ثمرش.

دو دار
در هر چارچوب و
در هر لنگه
صلیبی داریم،
هم‌سایه
با این‌هاست
که خانه سرپاست
با این حال
اگر راه خود را 
بارِ خود را هم 
بسته‌ایم!
 

عبدالعلی عظیمی

تک نگاری

شعرها

نجوا در باد

نجوا در باد

اقبال معتضدی

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

مریم حاج محمدی

یا زخم زبان بر سر قلبم نگذارید 

یا زخم زبان بر سر قلبم نگذارید 

علیرضا میرزاخانی

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

محمد انتظاری