و اما اسب سیاه تو به دور زمین میچرخی
و باد به دور من، آنجا که رویت را عقب
دیدی آنرا؟
در آینه دلت نیمنگاهی از او
و
باد
و
کتل کردن یالهای تو
پسیادهایم در باد
و
یالهایت که کوتاه شد
آنجا دیدی آنرا؟
نیمنگاهی در آینه
و
سایه من پیش تر از خود
رها کرده بود باد را
و
یال مشکیاش در باد
باد
و
باد
آینه را شکست
سایه هم که رفت
و اما اسب سیاه؟
دیدی
آن
را؟